ورودمون به هر اتوبوسی مترادف بود با شنیده شدن آهنگهای نعمت نفتی. فرق نمیکرد جَو چجوری باشه یا مقصد کجا باشه، فقط کافی بود یه جمعی از بچههای ما اونجا باشن و یاسر هم همراهشون باشه، همهشون رو هم مرور میکردیم از "اوستا جوون" و "آخ برم راننده رو" گرفته تا "لسآنجلس". کس دیگری هم اگه تو اتوبوس بود حتی شده با یه لبخند مارو همراهی میکرد.
البته خوندن و دستزدن و رقصیدن، استثنا هم داشت اون هم موقع رسیدن اتوبوس به حراست یا ورودی دانشگاه بود که همه به صورت اتوماتیک، جوری که انگار برای این کار آموزش دیده باشن، کارشون رو قطع میکردن و روی شعر "یاد امام و شهدا/دل و میبره کربُبَلا" سوئیچ میکردن و سنگین سینه میزدن و البته بعد از گذشتن از اون مانع به وضعیت قبلی باز میگشتن.
این وضعیت شرح اتفاقاتی بود که قبل از باخت اول برامون اتفاق افتاد. این باخت برامون یه شوک بود، شوکی که تا بازی آخر و تا همین الان که دارم براتون مینویسم باهامون بود و نذاشت بازی قابلقبولی انجام بدیم. شوک نه به این خاطر که باخت بدی بود، به این خاطر که انتظار همچین باختی و همچین تیمی رو نداشتیم. اصلاً فکر نمیکردیم تیمهایی که تو المپیاد شرکت میکنن اینقدر قوی باشن اما تنها چیزی که ما از اونا ندیدیم ضعف بود و از خودمون قوت.
شعر خوندنا و رقصیدنها بعد از بازی اول خیلی کم شد، نه اینکه قطع شده باشه اما خیلی کم شد جوری که تا یه چهار پنج ساعت بعد از بازی اول هیچکی با هیچکی حرف نمیزد، انگار روزه سکوت گرفته باشیم، اما کمکم بهتر شد. همش هم به این خاطر بود که با واقعیت باختن اون هم در مقابل تیمی به اون قدرت کنار اومده بودیم.
سریال باختها و عادی شدنشون و بیخیالی بچهها بعد از باختها تا بازی آخر و موقع خداحافظی از یاسر که داشت از همه زودتر میرفت ادامه پیدا کرد. تو مراسم خداحافظی از یاسر یه بار دیگه آهنگهای نعمت مرور شد، حتی مربیهم که از دستمون عصبانی بود، با لبخند نگاهمون میکرد. در آخر هم یاسر رو به خاطر هیچ گلی که زده بود با شعار "یاسر آقای گل" بدرقش کردیم.
کمکم داشتیم از هم جدا میشدیم، روزهای خوبمون تموم شده بود، دیگه باهم نبودیم گرچه همدیگر رو باز هم میدیدیم، حرفی نداشتیم با هم بزنیم فقط صدای شعار بچهها میومد که یاد اعتراض و مهدیفتحی افتاده بودن:
سلامتی فُرواردهایی که دروازه رو دوست نداشتن
سلامتی مهاجمایی که هیچ دروازهبانی رو شرمنده نکردن
سلامتی دروازهبانایی که هیچ مهاجمی رو ناامید برنگردوندن
سلامتی مدافعایی که به هیچ توپی نه نگفتن
سلامتی مربی که با تعویضهاش باعث شد مربی حریف شرمندهی بازیکناش نشه
همشو باختین؟ واقعا که. تو هرجا هستی باید آبرو منو ببری. آخه من تا کی زنده باشم به تو چیز یاد بدم؟ کی میخوای رو پای خودت وایسی؟
پاسخحذفبه حجت(با سری پایین و اشک هایی در حال ریختن):
پاسخحذفآقا اجازه تقصیر ما نبود، تقصیر مربی بود، ما کار خودمون رو درست انجام دادیم،
آقا اجازه فقط یه گل تقصیر ما بود،
نتیجه ی بازی ها رو هم می نوشتی خوب بود، البته اگه اشکالی نداره!
پاسخحذفبه ناشناس:
پاسخحذفنکته اول: اشکال که داره چون آبرومون میره
نکته دوم: شما حداقل با اسم خودت میومدی که ما بدونیم پیش کی می خواد آبرومون بره
نکته الاخری: چشم، بذار آبرومون هم بره، خنجر غمت از این خرابتر نمی شود:
بازی اول: 8-1
بازی دوم: 2-0
بازی سوم: 3-0
ایول! تو بازی اول یه گل زدید. صمیمانه تبریک عرض می کنم. واقعا گل کاشتین. خوب زودتر می گفتین. اگه گفته بودین با حلقه گل می اومدم جلوتون. حالا چی شد که گل شد؟ خودشون به خودشون زدن؟ ;)
پاسخحذفبه حجت:
پاسخحذفاولا اینکه اون رو برای ناشناس نوشتم نه برای تو
دوما در مورد گل باید خدمتتون عرض کنم که پنالتی شد
سوما باید بگم که دفعه بعد خبرتون می کنم تا با حلقه ی گل بیایید
نكنه باز هم مشكل كمبود كفش داشتيد و ناخواسته اون قضيه كه قبلا گفتم براتون پيش اومد... D:
پاسخحذفبه امیر:
پاسخحذفنه کفش داشتیم، مشکل چیز دیگری بود، قوتبالمون خوب نبود