۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

این چند روز


تو این چند روز، روزهام به بطالت گذشته. قبلاً یه اتفاقاتی می‌افتاد.
تو این چند روز، پروژه‌ی جلو نمی‌ره. قبلاً یه اتفاقاتی می‌افتاد.
تو این چند روز، خوابگاه به شدت خلوت شده. قبلاً شلوغ‌تر بود و یه اتفاقاتی می‌افتاد.
تو این چند روز، تو اینترنت رفتن لذت نداشت. قبلاً لذتش بیشتر بود چون توش یه اتفاقاتی می‌افتاد.
تو این چند روز، سفره‌ی ناهار و شاممون تو خوابگاه، 2 نفره بوده. قبلاً شلوغ‌تر بود و سر سفره یه اتفاقاتی می‌افتاد.
تو این چند روز، چند تا خبر ناخوشایند از برخی دوستانِ هم‌کلاسی بود، قبلاً خبر بدی در کار نبود چون همچین اتفاقاتی نمی‌افتاد.
تو این چند روز، ...... نمی‌دونم چم شده اما دیگه حال و حوصله گذشته نیست. شاید دلیلش دوری از دوستان و محیط گرم و پرشور خوابگاه باشه، گرچه من هنوز تو خوابگاهم اما بقیه نیستن.
محسن میگه دلیلش استرس ناشی از پایان‌نامه‌ست که خودش می‌گه بی‌مورده چون من کارم خوب پیش رفته. گرچه خودم چنین فکری نمی‌کنم، که این هم دلیلش استرسه.
خلاصه تو این چند روز هیچی مثل گذشته نیست.