روز-بیرونی-ایستگاه تاکسی
راننده: دانشگاه....دانشگاه.....
دختر جوانی به ماشین نزدیک میشود
راننده: دانشگاه؟
دختر-آره ...
دختر از در عقب سوار ماشین میشود.
داخلی-تاکسی-نمای بسته از دختر و پسر
بلافاصله بعد از دختر، یک زن و بعد هم راننده سوار ماشین میشوند و راه میافتند. دختر در وسط نشسته و کنار او، پشتسر راننده، پسر جوانی نشسته که همدیگر را میشناسند و سلام و علیکی میکنند، اما با هم صحبت خاصی نمیکنند. از قیافههاشان پیداست که تازه وارد دانشگاه شدهاند و کم سن و سال هستند و کمی از هم خجالت میکشند.
داخلی-تاکسی-نما از جلوی راننده و در پشتسر دختر و پسر
راننده فرمان را به سمت راست خود کج میکند،
راننده: آقایون و خانومها بفرمائید، این هم دانشگاه....
پسر از جیب خود پولی در میآورد و به راننده میدهد.
پسر: آقا دو نفر حساب کن...
یک لحظه در قیافه دختر تعجب نمایان میشود اما چیزی نمیگوید.
خارجی-جلوی دانشگاه-مسافران در حال پیاده شدن
ابتدا زن پیاده میشود و سپس دختر. دختر از ماشین فاصله میگیرد و منتظر میایستد تا پسر به او ملحق شود. پسر پیاده شده و با هم به سمت در دانشگاه راه میافتند.
خارجی-نمای بسته از دختر و پسر و حرکت عقب عقب به سمت در دانشگاه
دختر: دست شما درد نکنه....خدمت شما....
دست دراز میکند تا پول کرایه خود را به پسر بدهد.
پسر: قابل این حرفا نیست که....
دختر: نه خواهش میکنم...
پسر: نه نمیشه .... مهمون بودید...
دختر:اینطوری که نمیشه .... هر دفعه مهمون شما که نمیشه...
پسر: اشکال نداره.... دفعه بعد مهمون شما....
خارجی-نمای بسته از دختر و پسر-دوربین متوقف میشود
پسر از کنار دوربین رد میشود و دختر لحظهای میایستد، لبخند ملیحی به لب میآورد و او هم به راه میافتد.
روز-بیرونی-ایستگاه تاکسی
راننده: دانشگاه....دانشگاه.....
پسر به ماشین نزدیک میشود
راننده: دانشگاه؟
پسر-آره ...
پسر از در عقب سوار ماشین میشود.
داخلی-تاکسی-نمای بسته از دختر و پسر
دختر سمت راست نشسته و پسر کنار او مینشیند و سلام و علیکی میکنند و اینبار برخلاف دفعه قبل کمی باهم صحبت میکنند. مردی وارد ماشین شده و سپس راننده شروع به حرکت میکند.
داخلی-تاکسی-نما از جلوی راننده و در پشتسر دختر و پسر
راننده در حال کج کردن فرمان به سمت راست: بفرمائید ....
پسر دارد با موبایلش ور میرود.
دختر انگار که از قبل آماده باشد دستش را دراز میکند و پول را به راننده میدهد.
دختر: آقا دو نفر حساب کنید ....
برقی در چشمان پسر دیده میشود.
خارجی-جلوی دانشگاه-مسافران در حال پیاده شدن
پسر از ماشین پیاده شده و از ماشین فاصله میگیرد و منتظر میایستد تا دختر به او ملحق شود. دختر پیاده شده و با هم به سمت در دانشگاه راه میافتند.
خارجی-نمای بسته از دختر و پسر و حرکت عقب عقب به سمت در دانشگاه
پسر: والّا ... راستش خواستم حساب کنم اما دیدم هردفه که نمیشه که من مهمون کنم .... خواستم شما راحت باشین. تازه قابل این حرفها هم که نیست.
پسر در حال صحبت کردن همان برق آشنا در چشمانش دیده میشود.
خارجی-نمای بسته از دختر و پسر-دوربین متوقف میشود
پسر از کنار دوربین رد میشود و دختر لحظهای میایستد، دوباره لبخند ملیحی به لب میآورد و او هم به راه میافتد.