۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

ایام ماضی


در چندین روز ماضی، کاری جز خواب خوش و تمرینات سنگین فوتبال به خود ندیده‌ایم. خوابی سنگین از نیمه‌های شب تا لنگ ظهر، چونان که دوستان همراه به حالمان حسادت کنند و گویند که "بله دیگه، آدم که دفاع کنه و بی‌کار و بی‌عار باشه همینه دیگه".
 ساعت 9 بامداد از خواب ناز برمی‌خیزیم و با نگاهی به ساعت، با خود می‌گوییم"زوده واسه بیدار شدن، یک کم بخوابم". این را گفتیم که کباب شوید و زیر لب بگویید"بمیری صادق" و چون نیک می‌دانیم که به دعای هیچ گربه سیاهی باران نمی‌بارد، نفرین شما را در ازای سوختن فلان جایتان به جان می‌خریم.
گرچه به خوبی مستحضریم که ممکن است روزی نوبت شما گردد که در جایگاه ما و نوبت ما که در جایگاه شما قرار گیریم، اما سخن آن یار موافق را سرمشق خود می‌کنیم که "وقتی زورت می‌رسه کارت رو بکن، بعداً خدا بزرگه". در ضمن با این کار به آرزوی خود نیز می‌رسیم.