الان كه اين مطلب رو مينويسم، سر جلسه امتحانم...خودم امتحان نميدم، دارم امتحان ميگيرم!!!...تعجب نداره، اونها امتحان ميدن، من هم تايپ ميكنم، البته اگر هرازچندگاهي با سوالهاشون مزاحمم نشن....
رياضيات مهندسي پيشرفته.... 6 نفرَن...4 تا سوال دارن...100 دقيقه هم زمان.
سوالها رو نگاه كردم، متوسط رو به بالا، يك دونَش هم سخته.
من نميدونم، اين استاد درمورد اينها چه فكري ميكنه، من كه حلِ تمرينم، اون سخته رو به زور حل ميكنم، چه برسه به اينا....
گرچه اون استادي كه من ميشناسم، اصلا برگهها رو صحيح نميكنه...
راستشو بخواين، ديشب استاد زنگ زد و گفت من فردا نيستم و تو برو سر جلسه امتحان. خودمم تعجب كردم كه چطوري شماره منو گير آورده. راستي يه چيز ديگه هم گفت، گفت: فردا اگه ازت سوال كردن، جواب سوالها رونميدي، فقط راهنماييشون ميكني. يعني قيافم اينقدر تابلوست كه بايد بهم بگه جوابها رو نرسون؟؟؟؟ گرچه من هم حتماَ به حرفش گوش ميدم!!!!!!!
.
.
.
همين الان يكيشون يه سوال ازم پرسيد، يه فرمول يادش رفته بود، گفتم: همه توجه كنيد، فرمولش اينه، و روي تخته فرمول رو نوشتم....حال كردَن.