۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

المپیاد


ورودمون به هر اتوبوسی مترادف بود با شنیده شدن آهنگ‌های نعمت نفتی. فرق نمی‌کرد جَو چجوری باشه یا مقصد کجا باشه، فقط کافی بود یه جمعی از بچه‌های ما اونجا باشن و یاسر هم همراهشون باشه، همه‌شون رو هم مرور می‌کردیم از "اوستا جوون" و "آخ برم راننده رو" گرفته تا "لس‌آنجلس". کس دیگری هم اگه تو اتوبوس بود حتی شده با یه لبخند مارو همراهی می‌کرد.
البته خوندن و دست‌زدن و رقصیدن، استثنا هم داشت اون هم موقع رسیدن اتوبوس به حراست یا ورودی دانشگاه بود که همه به صورت اتوماتیک، جوری که انگار برای این کار آموزش دیده باشن، کارشون رو قطع می‌کردن و روی شعر "یاد امام و شهدا/دل و می‌بره کربُبَلا" سوئیچ می‌کردن و سنگین سینه می‌زدن و البته بعد از گذشتن از اون مانع به وضعیت قبلی باز می‌گشتن.
این وضعیت شرح اتفاقاتی بود که قبل از باخت اول برامون اتفاق افتاد. این باخت برامون یه شوک بود، شوکی که تا بازی آخر و تا همین الان که دارم براتون می‌نویسم باهامون بود و نذاشت بازی قابل‌قبولی انجام بدیم. شوک نه به این خاطر که باخت بدی بود، به این خاطر که انتظار همچین باختی و همچین تیمی رو نداشتیم. اصلاً فکر نمی‌کردیم تیم‌هایی که تو المپیاد شرکت می‌کنن اینقدر قوی باشن اما تنها چیزی که ما از اونا ندیدیم ضعف بود و از خودمون قوت.
شعر خوندنا و رقصیدن‌ها بعد از بازی اول خیلی کم شد، نه اینکه قطع شده باشه اما خیلی کم شد جوری که تا یه چهار پنج ساعت بعد از بازی اول هیچکی با هیچکی حرف نمی‌زد، انگار روزه سکوت گرفته باشیم، اما کم‌کم بهتر شد. همش هم به این خاطر بود که با واقعیت باختن اون هم در مقابل تیمی به اون قدرت کنار اومده بودیم.
سریال باخت‌ها و عادی شدنشون و بی‌خیالی بچه‌ها بعد از باخت‌ها تا بازی آخر و موقع خداحافظی از یاسر که داشت از همه زودتر می‌رفت ادامه پیدا کرد. تو مراسم خداحافظی از یاسر یه بار دیگه آهنگ‌های نعمت مرور شد، حتی مربی‌هم که از دستمون عصبانی بود، با لبخند نگاهمون می‌کرد. در آخر هم یاسر رو به خاطر هیچ گلی که زده بود با شعار "یاسر آقای گل" بدرقش کردیم.
کم‌کم داشتیم از هم جدا می‌شدیم، روز‌های خوبمون تموم شده بود، دیگه باهم نبودیم گرچه همدیگر رو باز هم می‌دیدیم، حرفی نداشتیم با هم بزنیم فقط صدای شعار بچه‌ها میومد که یاد اعتراض و مهدی‌فتحی افتاده بودن:
سلامتی فُرواردهایی که دروازه رو دوست نداشتن
سلامتی مهاجمایی که هیچ دروازه‌بانی رو شرمنده نکردن
سلامتی دروازه‌بانایی که هیچ مهاجمی رو ناامید برنگردوندن
سلامتی مدافعایی که به هیچ توپی نه نگفتن
سلامتی مربی که با تعویض‌هاش باعث شد مربی حریف شرمنده‌ی بازیکناش نشه