۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

همین‌جا


تو مطلب چند وقت پیشم با عنوان دیوونه، یکی بخشی در مورد دیوونه‌ی آمریکا نوشته بودم.
دو هفته پیش که رفتم تهران، بعد از مدت‌ها امیر رو دیدم. بعد از کمی خوش و بش، صحبت از وبلاگِ من به میون اومد. امیر چهار انگشتش رو در یک جهت و شصتش رو در کف دستش قرار داد و به سمت من گرفت و با یک نگاه عاقل اندر سفیه، بهم گفت:((تو کجات دیوونه‌ی آمریکاست؟))
گفتم:((من؟))
-((آره، همین تو))
-((آها وبلاگ رو می‌گی...))
یه نگاهی به خودم انداخت، دیدم راست می‌گه، من کجای قیافه و فکر و اعتقادات و سرگرمی‌ها و دل‌مشغولی‌ها و تفریحات و .... َم شبیه یانکی‌هاست که این رو نوشتم.
من عاشق همین‌جام، همین خراب شده‌ای که توش هستیم، با همه کمی‌ها و کاستی‌هاش، با همه‌ی اعصاب خوردی‌هاش، با همه فشارهای عصبی‌ش، با همه مسئولین با عرضه‌ش، با همه ......؛
عاشق اینم که با امیر و مملی و وحید و حسین و مجید و هادی و حجت و .... بشینیم و مزخرف بگیم، با هم بریم سینما و آخرش به روح حسین فحش بدیم، با این فیلمی که ما رو برداشت  و برد؛
عاشق اینم که با حمزه و حسام و محسن و این یکی حسین، بشینیم و همدیگر رو مسخره کنیم؛ کله حمزه رو، دماغ من و حسین رو، قد محسن رو، اصطلاحات حسام رو؛
عاشق اینم که با همه این ارازل بشینیم و حرف‌های صد مَن یه غازِ سیاسی بزنیم، حرف‌هایی که گرچه به هیچ‌جا نمی‌رسن اما تنها فایده‌شون اینه که خودمون رو خالی می‌کنیم؛
عاشق اینم که با کوچکترین بهونه‌ای شروع کنیم به خندیدن و با زنگ گوشی هر کسی، دستمال به‌دست، بدن‌ها رو بلرزونیم؛
عاشق اینم که بشینیم دور هم و یاد روزهای شباب کنیم، استادها رو مسخره کنیم و به لباس‌هاشون بخندیم؛
عاشق اینم که هر از چند گاهی، توی خیابون یه دوست قدیمی رو ببینم یا تلفنی یادش ‌کنم یا برعکس، کسی یاد ما کنه؛
عاشق اینم که همه فارسی حرف می‌زنن، که اصطلاحات  و ضرب‌المثل‌های فارسی استفاده می‌کنن؛
عاشق اینم که صدای سه‌تار تو گوشم زنگ بزنه تا صدای گیتار برقی تو گوشم فریاد کنه؛
من عاشق اینام، نه ینگه دنیا ...... نمی‌گم که بدم میاد برم اونجا و یه سری به آقا دنیرو بزنم اما....اما عاشق اونجا نیستم.... من عاشق همین‌جام.....
.
.
.
.
.....ایران.