ديروز تو دانشگاه ما، تحصن بود، اون هم به مدت 2 ساعت، چون بعد از ساعت 2 بچه ها كلاس داشتن، رفتن. دليل تحصن، پايين بودن كيفيت غذا بود. گويا به بعضي از جمله بنده، به جاي كباب، دمپايي ابري يا آدامس داده بودن. بچه ها هم غذاها رو با ظرف هاش از در سلف تا ورودي ساختمان مركزي چيدن و شروع كردن به شعار تا مسئولين دانشگاه بيان. در اين بين نكاتي مشاهده شد كه براي جلوگيري از نقض غرض به سمع عزيزان مي رسانم:
1- عده اي بعد از خوردن غذا، ظرف هاي خالي را توي صف تحصن قرار دادند.
2- گويا يكي از افراد كه ظاهرا از دانشجويان مقطع كارشناسي ارشد بوده است، به كيفيت ساندويچ بوفه و نوشابه هاي توليد داخل هم اعتراض داشته، زيرا ته مانده نان ساندويچ و قوطي خالي نوشابه را درصف قرار داده است.
3- عده اي براي جلوگيري از سوء استفاده سايرين، كباب را تناول فرموده و برنج و سوپ را در صف قرار دادند. از قرار معلوم اين عده به كيفيت كباب اعتراضي نداشتند.
4- چند نفري در حال بردن غذاي سلف در ظروف يكبار مصرف به سمت خوابگاه بودند كه مورد حمله اغتشاش گران قرار گرفته و غذاي آنان به زور در صف اعتراض قرار داده شد.
5- عناوين شعارها از اين قرار بود: رياست دانشگاه/پاسخگو، پاسخگو- .... بيرون بيا، بيرون بيا، وقت جوابه. به جاي ... فاميل رياست محترم دانشگاه را قرار دهيد.
6- بعد از گذشت مدتي، اين شاعبه در بين برخي قوت گرفت كه شايد رياست دانشگاه، اصلا پاسخ را بلد نيستند، فلذا عده اي در صدد رساندن تقلب به ايشان برآمدند كه گويا تقلب هم چاره ساز نبوده است.
7- تا جايي كه خاطره بنده ياري مي نمايد، آهنگ ريتميك ((.... بيرون بيا، بيرون بيا، وقت جوابه)) براي سريال گل پامچال بوده و اعتبار قانوني ديگري نداشته است...كه ظاهرا همكاران بنده اعلام مي كنند كه مصوبه جديد مجلس، مبني بر رفع ممنوعيت قانوني از اين آهنگ بوده است.
8- گويا عده اي به جاي تحصن براي ديدار از نمايشگاه هنرهاي تجسمي تشريف آورده بودند زيرا طبق مشاهدات بنده، روبه سوي صف تشكيل شده توسط خانوم ها ايستاده و با اشاره دست و استفاده از لغاتي چون قرمزه، بوره، آبيه، اوف و ... تابلو ها و آثار هنري قرار داده شده را به هم نشان داده و قدرت خدا را تحسين مي كردند كه البته، به اذعان قريب به اتفاق دوستان، جاي تحسين هم داشتند.
9- در ميان بازديدكنندگان از نمايشگاه هنرهاي تجسمي عده اي نيز از فرصت استفاده بهينه را كرده و باب آشنايي را باز نمودند.
10- در اين مسير، بانوان محترم نيز از هيچ كوششي مضايقه ننموده و در حد توان ((بوي فِرِند هاي)) خود را به يكديگر نشان داده و به رخ هم كشيدند و يا بعضا موارد جديدي اختيار نمودند. سايرين نيز مشغول پراكندن آمار در ميان آقايان بودند.
11- يكي از دوستان دست بنده را مي فشرد و ول كن قضيه هم نبود، گويي بنده نامزد ايشان مي باشم. اين امر آنقدر تابلو بود كه هركس بنده را با ايشان مي ديد، همين عقيده را داشت. بهانه ايشان براي اين عمل قبيح، جلوگيري از فرار بنده اعلام گرديد.
12- يكي از عزيزان آشوبگر، در هنگام شعار دادن و دست زدن، دچار حالت طرب شده و به ناگاه چونان محمد خرداديان، به انجام حركات موزون از نوع بندري پرداختند.
13- پس از مدتي داد و فرياد و فغان و التماس، يكي از مسئولين جزء دانشگاه به ميان عزيزان پاي گذاشتند. در اين ميان يكي از سركردگان جو زده شده و ليست درخواستي ارائه نمودند كه شامل تحولات اساسي در موارد زير بود: كتابخانه، سلف، سايت، مديريت دانشگاه، رئيس جمهور شدن ميرحسين موسوي و...!!!!!......
14- بنابر اخبار واصله جمع كثيري از سركردگان اين اغتشاش، بعد از تناول مقادير متنابهي از همان كباب مذكور، با استفاده از قرار دادن غذاي اضافي خود در صف، اين حركت را رهبري كرده اند كه با اين كار، خوي دَدمنشانه و اهداف صهيونستي خود را به مردم هميشه در صحنه ايران نشان دادند. بنابراين فقط بنده و عده قليل ديگري طعم شيرين گرسنگي در راه هدف را چشيده ايم.
15- بنده ي كمترين، علاوه بر قرار دادن غذاي خودم در صف، غذاي يكي از عزيزان كه وظيفه بردن آن به خوابگاه بر عهده من قرار داده شده بود، را نيز در صف قرار دادم كه عزيز گرامي بعد از مراجعت اينجانب به خوابگاه غذاي خود را از بنده مطالبه نمودند و زماني كه با شرح ماوقع روبرو گرديدند، از بنده يكدست چلوكباب سلطاني طلبكار شدند.