با عجله وارد بانک شدم. داشتم به سرعت به سمت یکی از باجهها میرفتم که ماکت یک آقای مهربون با خندهی ملیحی بر لب که جلوی در اصلی بانک نصب شده بود، جلومو گرفت. با دیدنش، بدون اینکه نوشتهی تابلویی که دستش بود رو بخونم، به یاد سیستم نوبتدهی افتادم.
سریع پیچیدم به چپ، سمت دستگاه نوبتدهی. دکمهی اول که روش نوشته بود، دریافت نوبت رو زدم. چند لحظهای طول کشید، نصفهی یه کاغذ از دستگاه بیرون اومد. کاغذ رو کشیدم بیرون و شماره رو خوندم.
-125. هه.....آتشنشانی.....
یهو یه صدایی اومد، شماره 125 به باجهی 10.