۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

سريال


از اين به بعد مي خوام در مورد سريال هايي كه ديدم صحبت كنم. اين سريال ها عموماً ساخته دست شيطان بزرگه و ما بدليل كثرت وجود سريال هاي با كيفيت در رسانه ملي مجبوريم اين سريال ها رو ببينيم. البته گذاشتن اين بخش يعني فيلم و سريال يك شرط اساسي داره: "به شرط آنكه ز مجلس سخن به در نرود"
سريال اولي كه مي خوام در موردش صحبت كنم اسمش هست"Weeds". معنيش مي شه علف هاي هرزه البته طبق گفته بابيلوون اما در اصطلاح برادران و خواهران آمريكايي ميشه يك نوع ماده كه مي تونه آدم رو در رفتن به فضا كمك كنه، در واقع همون ماري جواناي خودمونه!!!...





قصه اين سريال در مورد يك خانواده ست كه به تازگي مرد خودش رو از دست داده و سرپرستي خانواده بر عهده مادر قرار گرفته. اين خانواده علاوه بر اين زن شامل دو پسر هم هست كه يكيشون 15 و ديگري 11 سالشه. يك كم كه داستان جلو ميره عموي بچه ها هم وارد داستان مي شه كه اسمش انديه و نماد كامل احمق ترين و با مزه ترين عموي دنياست.
مادر خانواده براي امرار معاش مجبوره(مي فهمي مجبوره) وارد معاملات مواد يعني همون ماري جوانا بشه تا نون حلال ببره خونش و براي اينكه اخلاقيات رو رعايت كنه به ماري جوانا كه يك ماده گياهيِ و خدا خواسته دَربياد و انسان ها ازش استفاده كنن، بسنده مي كنه و معامه هروئين انجام نميده. البته اين خانم يك خرده فروش جزءِ و با يك خانواده سياه پوست كه عمده فروشن معامله مي كنه(كه البته اين خانواده و به خصوص مادرشون هم از جُك هاي سريالَن).
 مشتري هاي پروپاقرص اين خانم شامل همسر بهترين دوستش، شهردار و چند تا از كله گنده هاي شهر هستن. بعداً و طبق يك سري فعل و انفعالات اين خانم به كمك همين مشتري هاي كله گنده از حالت خرده فروش در آمده و عمده فروشي مي زنه جوري كه اسم يكي از قسمت ها هست:"Godmother". داستان هم در مورد روابط اين خانواده با ديگران و نحوه اختفاي شغل شرافتمندانه اونهاست.
سريال خوبيه و ارزش ديدن داره و تا الان 5 فصل(به قول خارجي ها Season) از اون پخش شده. اما من نميدونم اين سريال هاي آمريكايي چرا اولش با رعايت نكات اخلاقي و ارزش هاي خانوادگي شروع مي شه اما هرچي مي گذره و به مرور زمان آبرو رو قورت ميدن، حيا رو غي مي كنن، طوري كه پيشنهاد مي كنم فصل پنجم رو نبينيد....اينقدر.... در ضمن نكته ديگه اينكه اين خانواه طبق معمول يهودي هستن و خيلي هم دينشون رو دوست دارن، طوري كه يك قسمت با نماد ستاره داوود شروع ميشه و به بررسي مراسم خاص يهودي ها مي پردازه و با همون ستاره داوود هم تموم ميشه....
راستي معمولا اين سريال هاي غير معروف جز تو اينترنت و به صورت دانلود رپيدشير يا خريد اينترنتي پيدا نمي شن... اگه خواستين من دارم.....

شب عمليات



1-     ديشب بعد اَ....
اصلا من نمي دونم چرا ما همه كارهايِ شبمون بعد از اين دلنوازانِ. اون هم حتما بايد آهنگ علي لهراسبي رو گوش بديم:((حال من دست خودم نيست...))
خلاصه مي گفتم، كارمون با تلويزيون تموم شده بود كه يكي از بندگان نيك روزگار كه پاش شكسته بود و مدتي توي گچ بود، چاقويي در دست اومد نشست و گفت كه مي خواد گچشو باز كنه، يهو يكي از بچه ها كه ظاهرا پاش 3 بار شكسته بود گفت: (( صبر كنيد، من يك كارهايي بلدم)) يهو داد من در اومد كه بابا دكتر رو واسه همين گذاشتن و وزير بهداشت-همينه خانومه- گفته كه خود درماني نكنيد و يك سري لاتاعلات ديگه... كه طبق معمول و چنان كه افتد و داني، بچه ها فرمودند: ((خفه)). بنده هم حسب الامر فرمايش عزيزان گفتم:((چَشم)).
خلاصه چِشمت روز بد نبينه، با يك چاقوي ميوه خوري افتادن به جون پاي اين بنده خدا، حالا نَبُر كي بِبُر.
البته در اين ميان، بعضي از عقلا و دانشمندان پيشنهاد استفاده از ابزارهاي ديگر نظير تبر، ديناميت، اره برقي و ... رو دادن كه خوشبختانه مورد استقبال اكثريت قرار نگرفت(اين به آن معناست كه بعضي ها با اين پيشنهادها موافقت كردن).
القصه... بچه ها كه عمليات والگچ رو آغاز كردن، با مشكلاتي مواجه شدن، مثلاً يك جايي نزديك بود(دقت بفرماييد، نزديك بود) چاقو در پاي بنده خدا فرو بره، كه خدا رو شكر خطر رفع شد. من رو كه طبق معمول و متاسفانه جو گرفت(كه قٌدما فرموده اند سگ بگيره، جو نگيره)، وارد معركه شدم؛ چاقويي در دست من هم به دوستان پيوستم تا رفع مظلت كنيم و پاي بنده ي خدا رو از بند اسارت نجات بديم.
نكته جالب اينكه در استفاده از چاقو هم نظرات، مختلف بود؛ بعضي ها مي گفتن بايد چاقو رو با شدت بكوبيم روي گچ، تا در اون فرو بره و سپس انگار كه درِ كنسرو باز مي كني، كار رو به اتمام برسونيم، دانشمندي ديگر فرمودن: از اونجايي كه ممكنه در روش فوق به چاقو آسيب برسه، چاقو رو روي گچ گذاشته و مانند شكستن يخ، مشتي بر پس اون بكوبيم تا گچ از پا جدا بشه. در خلال مذاكراتِ عزيزان، من سخت درگير بودم و با بكارگيري روشي كارآمد گچ رو مانند كندن پوست پرتقال، از پاي بنده خدا جدا مي كردم. در نهايت با كمك و همياري فرد باتجربه گروه(همون كه پاش به قول بچه ها  3بار در حال جداسازي گچ بوسيله تبر شكسته بود)، عمليات به پايان رسيد و نتيجه كار اين شد كه مي بينيد: