فکر میکردم اساتید فقط برای دانشجوها توضیحات اضافی میدن و یک مطلب رو، فقط برای اونها 10 بار تکرار میکنن.
دیروز رفتم اتاق استاد. سلام و علیک و احوالپرسی و شروع سوالات من. وسطهای صحبت بودم که دیدم صورت استاد برگشت سمت درِ اتاق که پشت من قرار گرفته بود. بلند شد تا سلام کنه که من هم برگشتم و دیدم که دکتر الف دم در اتاق واستاده و داره میاد تو.
من هم بلند شدم و سلام کردم. جواب سلام رو داد و اومد به سمت میز استاد. شروع به صحبت با همدیگه کردن.
دکتر الف: آقای دکتر، اون پولی بود که قرار بود برای تجهیز و توسعه به ما بدن،
استاد: خوب،
دکتر الف: مثل اینکه اون پول آمادهست، لطف کنید یه هماهنگی بکنید که پول رو بگیریمش تا دست خودمون باشه، میدونید، اگه پول دست خودمون باشه بهتره، اگه پول پیش خودمون باشه خیالمون راحتتره، در واقع اگه پول رو بگیریم میتونیم با خیال راحت خرجش کنیم، اگه پول رو نگیریم معلوم نیست دیگه بتونیم بگیریم، خلاصه اگه پول رو الآن نگیریم ممکنه خرج بشه و دستمون نرسه.
در تمام این مدت استاد هی میگفت: بله.... بله.....بله،
توضیحات دکتر الف که تموم شد، صحبت رو کشوند به آزمایشگاهها و مشکلات اونها، یک کم در این مورد صحبت کردن و دوباره شروع کرد به صحبت درباره پول تجهیز و توسعه که، "اگه پول دست خودمون باشه" و " اگه پول پیش خودمون باشه" و " در واقع اگه پول رو بگیریم" و قصعلیهذا.
خدا رو شکر رفت. ما یک کم صحبت کردیم که با لیوانی تا نیمه پر از چایی برگشت و گفت:"آقای دکتر من خودم زنگ زدم و هماهنگ کردم، گفتن آمادهست، فقط باید طرح نظارتی از وزارتخونه بیاد"،
و بعد دوباره شروع کرد به گفتن حرفهای قبلی: "اگه پول دست خودمون باشه" و " اگه پول پیش خودمون باشه" و " در واقع اگه پول رو بگیریم" و ...
داشتم فکر میکردم که حالا ما دو یا سه ترم شاگردشونیم و بعد میریم، خوشون از دست خودشون چی میکشن با این توضیحات اضافی.