۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

وضعیت سفید


دستام رو کیبرد دنبال حروف و کلمات می‌گردن که یه چیزی بنویسن. نه چیزی به ذهنم میاد و نه می‌تونم فی‌البداهه چیزی بگم، فقط صدای همایون شجریانه که تو گوشم داره زمزمه می‌کنه: "آدمی را آب و نانی باید و وانگاه آوازی" .
همین‌قدر می‌دونم که اوضاع داره به شرایط عادی برمی‌گرده و همه کارها داره طبق روال پیش می‌ره. تمرین‌ها، چه ورزشی و چه غیر ورزشی، کلاس‌ها، چه کلاس‌های تئوری و چه آزمایشگاه‌ها، پروژه، چه بخش عملی و چه بخش تئوری.
دعواها و ناراحتی‌ها هم پشت‌سر گذاشته شدن و روابط به حالت عادی برگشتن. در ضمن پول‌هایی که از دانشگاه می‌خواستم هم کم‌کم داره زنده می‌شه و فکر کنم می‌خوان پول ما رو بِدَن. فقط یه بدی داره، اینکه به بچه‌ها قول دادم اگه پول رو بِدَن، یه شب بهشون شام بدم که متأسفانه داره این امر تحقق پیدا می‌کنه، البته منظورم شامه نه پول.

۵ نظر:

  1. هر شب خواستي شام بدي يكي دو روز زودتر به من خبر بده، آخه بليت قطار بد گير مياد، تو كه راضي نيستي من به زحمت بيفتم با اتوبوس بيام.

    پاسخحذف
  2. اين همه اوضاع خوب پيش مي ره اون وقت نشستي از شام مي نالي؟!
    بابا بي خيال :)

    پاسخحذف
  3. سلام
    ما هم از این راه دور دعا میکینیم که پولات زنده بشه و ما رو هم برا شام دعوت کنی.
    پس تو رستوران طلائیه میبینمت :-)

    پاسخحذف
  4. سلام
    کی میخوای شام بدیییییییییی؟؟؟
    2 هفته هست چیزی نخوردم که گشنم بشه حسابی بخورم

    پاسخحذف
  5. آقایون و خانوم های محترم
    من به این عده قول دادم، شماها چرا دلتون رو صابون می زنید تازه اگر بتونم از زیر همین هم در می رم

    پاسخحذف

علاوه بر نوشتن نظر خود، می توانید نظرتان را بوسیله سه گزینه ی عالی، جالب و افتضاح که در انتهای متن آمده است، بیان کنید.