۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

یک سالگی


اینجا یکساله شد. همین امروز این اتفاق افتاد. دوشنبه 8 نوامبر 2011، مطابق با 18 آبان 1389.
یکسال پیش چند روز قبل از چنین روزی، به کلّم زد که "چی می‌شه من هم مثل حمزه یه وبلاگ داشته باشم، البته مال من باید از مال حمزه بهتر باشه، چیه وبلاگش ....".
اینجوری شد که یکسال پیش در چنین روزی من یه وبلاگ زدم. تو این یکسال خیلی اتفاقات افتاد. تمام سعیم این بود که چیزی رو جا نندازم یا حداقل چیزایی رو که میشه، بنویسم.
خوب و بد، تلخ و شیرین، تولد و مرگ، تبریک و تسلیت، خنده و شوخی، گرفتاری و .....
راستشو بخواید، نوشتن اونقدرها که فکر می‌کردم آسون نبود. اینکه یه گوشه کز کنی یا به یه گوشه خیره بشی تا چیزی رو که می‌خوای بنویسی سروشکل بدی، اولاش به نظر آسون میومد، ولی....ولی افتاد مشکل‌ها.
این مشکلات رو اضافه کنید به وجود دوستانی که با دیدن آدم تو این حالت، یاد خر دانا و ترک متفکر و ... می‌افتادن و صدای خنده‌هاشون گوش هر جنبنده‌ای رو کر می‌کرد.
مَخلَص کَلوم، دمتون گرم که تو این یکسال اومدید، خوندید، نظر نگذاشتین/گذاشتین و رفتین.
.... و اما حکایت همچنان باقی‌ست. ایشالا صدسالگی.
پست اول وبلاگ(پست یک سال پیش در چنین روزی):اینجا
----------------------------
پ.ن. عنوان متن برگرفته از فیلم/رمان چهل‌سالگی به کارگردانی علیرضا رئیسیان/ نوشته‌ی ناهید طباطبائی

۷ نظر:

  1. جان مادرت بی خیال شو
    همین یک سال ما را بس است

    پاسخحذف
  2. به محمد عرب لو:
    خواهش می کنم، نظر لطفتونه

    پاسخحذف
  3. سلام پسرم
    تولد تولد تولدت مبارک
    بیا شمعا رو ...

    ما که اومدیم و خوندیم و نظر گذاشتیم و نرفتیم، حالا تا خدا چی بخواد

    پاسخحذف
  4. به mary:
    ممنون، از طرف وبلاگم از شما تشکر می کنم

    پاسخحذف
  5. به ناشناس:
    البته که هرچی خدا بخواد همون میشه، اما آدما هم اختیار دارن، پس بیشتر نظر بذارین

    پاسخحذف

علاوه بر نوشتن نظر خود، می توانید نظرتان را بوسیله سه گزینه ی عالی، جالب و افتضاح که در انتهای متن آمده است، بیان کنید.