۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

تعویض


تازه از زمین اومده بودم بیرون و روی نیمکت نشسته بودم. داشتم بازی رو تماشا می‌کردم و گه‌گاهی با بقیه‌ی بچه‌ها در مورد بازی حرف می زدیم.
چند دقیقه‌ای که گذشت، کمک داور رو کرد به سمت نیمکت ما و گفت یکی بیاد کمک واسته، من می‌خوام برم تو زمین. مربی یه نگاهی به نیمکت کرد و به من گفت که م.صادق پاشو برو کمک واستا. رفتم و پرچم و برداشتم و شروع کردم به دویدن کنار زمین.
چون بازی دوستانه بود مربی‌ها هی فرت و فرت تعویض می‌کردن و من هم هی پرچم رو می‌بردم بالا که آقای داور تعویضه. دلم میخواست برم تو اما راهی نبود که یهو مربی با فریاد به یکی از بچه‌های داخل زمین گفت که بدو و وانستا و چرا خسته‌ای و خوب گرم نکردی. فرصت رو غنیمت شمردم و رفتم کنار مربی و گفتم که آقای مربی من نفس دارم‌ها!!!!.....
لبخندی زد و هیچی نگفت، اما چند دقیقه‌ بعد گفت که برم تو. توپ رفت تو اوت، من هم کنار زمین واستاده بودم و نمی‌دونستم چیکار کنم. بازیکن تعویضی اومد به سمت من. یه نگاهی به این‌ور و اون‌ور انداختم تا ببینم کسی متوجه من نیست، پرچم رو بردم بالا و تا بازیکن اومد بیرون پرچم رو دادم بهش و رفتم تو. اما دیدم نه .... کل تیم دارن به من می‌خندن، انگار همه منتظر بودن ببینن من چیکار می‌کنم.

۱ نظر:

  1. D: قشنگ بود. نميدونم چرا ياد فوتباليستها افتادم، وقتي قرار بود يكي تعويض بشه همه نگاهها ميرفت سمت كنار زمين و گزارشگر هم كه انگار نميدونست چه كسي ميخواد بياد تو زمين الكي قضيه رو بزرگ ميكرد و يه آهنگ تشويش آور هم يه كم تعليق به قضيه اضافه ميكرد و احتمالا اين تعويض تا جمعه هفته بعد طول ميكشيد. مثل وقتي كه واكاشيزوما بعد از اون پنالتي براي اولين بار ميخواست وارد زمين بشه.

    پاسخحذف

علاوه بر نوشتن نظر خود، می توانید نظرتان را بوسیله سه گزینه ی عالی، جالب و افتضاح که در انتهای متن آمده است، بیان کنید.