۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

من و انکار شراب


من و انکار شراب این چه حکایت باشد/غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمی‌دانستم/ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز/تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است/عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
من که شب‌ها ره تقوا زده‌ام با دف و چنگ/این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند/پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد

دوش از این غصه نخفتم که رفیقی می‌گفت/حافظ ار مست بود جای شکایت باش

تقدیم به حسین.یا