۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

قناعت


سر انگشتاش رو به هم نزدیک کرد، چار تا انگشتشو دور شصتش حلقه کرد، دستشو گرفت بالا و ‌گفت: ((وضع مملکت خوبه، کار هم هست، این‌هم که می‌گن جوونا ازدواج نمی‌کنن به خاطر اینه که قناعت ندارن آقا....قناعت... بزرگترین ثروت قناعته)).
اِ اِ اِ.......می‌بینی.....طرف تا دیروز می‌خواست موبایلشو جواب بده دکمه قرمزه رو می‌زد، حالا اومده نظریه می‌ده.
بهش گفتن:((بابا وضع بازار خرابه .... صنایع خوابیدن، چطور انتظار داری که کار باشه؟....چطور انتظار داری جوونا ازدواج کنن؟))
‌گفت:((نه آقا....همون قناعت که من گفتم....قناعت نیست، مگه ما چه جوری ازدواج کردیم ... هیچی نداشتیم، یه خونه اجاره کردیم با یه گاز تک شعله، یخچال هم نداشتیم))
گفتن:((حاجی .... آخه حداقل کاری داشتی که ازش نونت در بیاد...الآن همون نیست، تازه الآن مگه می‌شه بدون یخچال زندگی کرد))
‌گفت:((کار هم هست....فقط جوونا به پول کم قانع نیستن))
یکی جلوش در اومد که:((حاجی تو که می‌گی قناعت، چرا پسر خودت ازدواج نمی‌کنه، تازه گوشی 600 هزار تومنی هم توجیبش می‌ذاره، تازه مگه همین تازگی براش دوچرخه نخریدی، 000,700,1 تومن(درست خوندید یک میلیون و هفتصد هزار تومن)، این قناعته))
گفت:((ربطی نداره....پسر من به خاطر مشکل مالی نیست که ازدواج نمی‌کنه.....تازه پول خودش بوده.....در ضمن این واسه کسیه که پولش رو داره .....))
آقا به خرجش نرفت که نرفت، بحث بی‌فایده بود، آخرش کاشف به عمل اومد که ایشون از عزیزان بسیار اصولگرا و از طرفداران رئیس‌جمهور مردمی هستند، وگرنه در زمان روسای‌جمهور قبلی وضع 180 درجه متفاوت بود.کاریش نمی‌شدکرد اما افاضات ایشون شعری رو از سلطان سَخُن، شیخ اجل، سعدی شیرازی به ذهن متبادر می‌کرد:
آهني را كه موريانه بخورد/ نتوان برد ازو به صيقل زنگ
    با سيه دل چه سود گفتن وعظ/ نرود ميخ آهني در سنگ