۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

ثروت یک شبه


زینگ زینگ(صدای زنگ در خونه)
-بله، سلام آقای همسایه.......نه مشکلی نیست.....خواهش می کنم.......الآن می‌رسم خدمتتون.
من: م.رضا بیا برو دم در. این، آقای همسایه می‌گه مهمون دارن، می‌خوان ماشینشون رو بذارن تو پارکینگ ما، معلوم نیست چه لکنته‌ای هست.
م.رضا: مگه خودشون پارکینگ ندارن.
من: چرا، ولی میگه جا نمیشه توش، فکر کنم مهمونشون راننده تاکسیه، با وَن(VAN) اومده.
م.رضا رفت و چند دقیقه بعد اومد.
م.رضا: بیا وَن یارو رو ببینی.
رفتم دیدم عجب وَنی بود. اما هرچی بود یک شب مال ما بود و اینقدر تاثیرگذار بود که م.رضا هی به بابا میگه که بابا من از این‌ها می‌خوام. این هم عکس وَنِ مهمونِ آقایِ همسایه با پیژامه.
 ------------------------------
مثکه برخی عزیرانِ دانشمند متوجه منظور من نشدند.
اولاً که این پیژامه پوش خودمم.
دوماً نکته قابل توجه عکس فوق آرم وسط رینگ ماشینه.
سوماً آدم بعضی وقتا از فکرش استفاده کنه بد نیست ها!!!........