۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

آبروریزی


توی اتاق نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد. یکی از خانوم‌های همکلاسیم بود. برداشتم.
-سلام
-سلام، بفرمائید
- آقای م.صادق شما کجا هستید؟
-من تو پژوهشکده هستم، چتو مگه؟
- می‌خواستم این PDF گزارش سمینار رو بدم به شما که اگه لازم شد بدید به استاد، آخه من دارم می‌رم خونه. هستید که براتون بیارمش.
-بله، فعلاً هستم، بفرمائید.
-پس من میام اونجا، خداحافظ.
-بفرمائید، خداحافظ.
تماس که قطع شد شروع کردم به چرخ زدن تو اینترنت که یهو دو تا از اراذل قدیم(حجت و مجتبی)، PM دادن، من هم که خیلی وقت بود باهاشون صحبت نکرده بودم، شروع کردم به احوال‌پرسی و حرف و تعریف‌ از دوستان قدیم و وقایع جدید. تو همین اثنا، یکی در زد،
-بفرمائید
همکلاسی مذکور وارد شد، بلند شدم،
-سلام، بفرمائید
و به سمت صندلی اشاره کردم.
اون بنده خدا تا اومد بشینه، یهو یه صدایی از کامپیوتر من،که از بخت بد رو به سوی صندلی اون بنده خدا بود، بلند شد؛ صدای پیغام اون دو رذل بود، آخه لحظاتی بود که جوابشون رو نمی‌دادم.
حتماً باید متوجه شده باشید که آقایون در این جور موارد برای همدیگه چی می‌نویسن، مطمئناً از هم تعریف نمی‌کنن و یا از طرف مقابل تقاضای جواب نمی‌کنن، حالا بماند که چی نوشتن و بماند که با فونت درشت و بولد هم نوشته بودن، اما نکته اینجا بود که تمام سعی من این بود که صفحه یکی رو ببندم، اون یکی من رو مورد لطف و عنایت قرار می‌داد، فحش یکی رو نادیده می‌گرفتم، دومی بدترشو بهم می‌گفت.
خلاصه، به هزار بدبختی و مصیبت و در حالی که سرخ شده بودم، در کمال پررویی، صفحه مانیتور رو برگردوندم و ارتباط رو قطع کردم و در حالی که هول شده بودم گفتم:((فلشتون رو بدید)).
 اما فکر می‌کنم طرف متوجه شد، اما خوب، آبروی ما رو خرید و چیزی نگفت. حالا اگه متوجه هم شد، خب ما که این مدت کلا تو کار عذرخواهی بودیم این هم روش؛ من از اینجا، ازش عذرخواهی می‌کنم.