۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

موسيقي



از اونجايي كه هدف از ايجاد هر وبلاگ، علاوه بر نوشتن و گفتن حرف دل، ارائه يك حرف يا كار نو و جديده، من هم تصميم گرفتن علاوه بر وقايع اتفاقيه يوميه و معرفي كتاب، به معرفي كليه موارد مربوط به فرهنگ (زرشك...) بپردازم. يكي از اون كارها معرفي آلبوم هاي موسيقي زيباست كه اوليش رو اينجا معرفي مي كنم:

آلبوم اول:


اين آلبوم توسط گروه شمس در سال88 ارائه شده و بنظرم ارزش گوش دادن و علاوه بر اون حتي ارزش خريدن رو هم داره. در زير اشعار رو براتو گذاشتم كه منبع اون وبلاگ دل زنده ها ست.
اذت ببريد.
براي شنيدن آلبوم هم مي تونيد به سايت ايران آوا مراجعه كنيد يا اينجا را كليك كنيد.


آلبوم « پنهان چو دل »
توضیح قطعات و اشعار

مگذار و مگذر
مقـام دشتـی
آهنـگ: کیخسرو پورناظری
تنظیم: تهمورس پورناظری
شعر: یدالله عاطفی

دلـگـیـــر دلـگـیــــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
از غصـه مـی‌مـیــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
بـا پـای از ره مـانــده در ایـن دشــت تــب‌دار
ای وای مـی‌مـیــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
سـوگنــد بر چشمـت که از تـو تــا دم مــرگ
دل بــر نمـی‌گیـــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
بالله که غیر از جرم عاشق بودن ای دوست
بی‌جـرم و تقصیــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
بـا شـهـپــر انـدیـشـــه دنـیـــــا گــردم امـــا
در بـنــد تـقــدیـــرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر
آشــفـــتـــه تــر ز آشـفــتـــگـــــان روزگـــارم
از غــم بـه زنـجـیـرم مـــرا مـگـــذار و مـگـــذر

هـیـهـای دل
مقام دشتی
موسیقی: تهمورس پورناظری
شعر: حضرت مولانا

رفـــت عــمــرم بــر ســر ســودای دل
وز غـــم دل نـیــســتـــــم پــــروای دل
خــواب را بـر چشـم خـود کـردم حـرام
تـا ببـیـنــم صـبـحــدم سـیــمــــای دل
دل بـه‌قصــد جــان مــن بـرخــاسـتــه
مـن نشـستــه تـا چـه باشـد رأی دل
این جهان یک تابش از خورشیـد جان
وآن جهــان یـک قـطــره از دریــای دل
لـب ببند ای جان به گـردون می‌رسـد
بـی‌زبــان هیـهـــای دل هیـهـــای دل

نقـش‌آفـرین
مقام دشتی
جانسوزخوانی
شعر: پرتو کرمانشاهی

مـن آن نقـش آفـریـن نقـاش پیـرم
تـو آن نقشی که در دامت اسیرم
زدم بــر پــرده صــد بــارت دریـغـــا
نه آن بودی که هستی در ضمیرم

صـــورتـگـــر
مقام دشتی
آهنگ و تنظیم: کیخسرو پورناظری
شعر: حضرت مولانا

صـورتگــر نقاشـم هـر لحظـه بتــی سـازم
وآنـگــه همه بـت‌ها را در پیش تو بگــدازم
صـد نـقــش برانگـیـــزم بــا روح درآمـیـــزم
چـون نقـش تـو را بینـم در آتشـش انـدازم
تو سـاقـی خمــاری یا دشـمـن هشیـاری
یا آن‌که کنی ویران هر خانه که می‌سازم
جـان ریختـه شـد بر تو آمیختـه شـد بـا تو
چون بوی تو دارد جان، جان را هلـه بنوازم
هر خون که ز من روید با خاک تو می‌گوید
با مهــر تـو هم رنگـم با عشـق تو هنبـازم
در خانه آب و گل بی‌توست خراب این دل
یـا خـانــه در آ جـانـــا یـا خـانــه بـپـــردازم

آفــتـــاب
مقام همایون
آهنگ و تنظیـم: تهمورس پورناظری
شعر: حسین ولایت، علیرضا شهاب

نه ستــاره‌ی سـرشـکـی، نه مـهـی، نه ماهتـابی
نه به دل قرار و صبری، نه به چشم خسته خوابی
شده دل ز غصه خونیـن، همه جا سکـوت سنگین
ز فــراق نـــالـــم امـــا نــدهــد کــســم جـــوابـــی
نگــر ای سپهــر گــردون چـه کنــی دل مــرا خـون
نفـســـی ز عـمـــر مـانــده چـو حـبـــاب روی آبـی
نه نـسـیــــم ســـرد آبـــی، نه شـــرار آفــتــــابـی
تــو هــم ای نــگــــاه گیــرا ز چــه بـر دلــم نتـابـی
بـه شـکـوه تلـخ مستـی، به ستـاره‌های هستـی
هـمـــه تـیـــره‌روزیــم مــن تــو زلالـــی شـــرابـــی
مــنــم آسمـــان ابـــری، تــویــی آفـتـــاب شرقـی
بـه امـیـــد آن پـگــاهـم کـه بـرافـکـنـــی نـقــابــی

هــمـــه تـــو
مقام همایون
آهنگ و تنظیم: تهمورس پورناظری
شعر: حسین منزوی

بی‌تو به سامان نرسم، ای سـر و سامان همه تو
ای به تـو زنـده همـه مـن، ای به تنم جان همه تو
مـن کـه بـه دریـاش زدم، تـا چــه کنی بـا دل مـن
تختـه و ورطـه همه تو ، ســاحــل و توفان همه تو
ای هـمـه دستـان ز تو و مستـی مستـان ز تو هم
رمـــز میـسـتـــان همـه تـو، راز نیـسـتـــان همه تو
همـتـی ای دوست که این دانه ز خـود سر بکشد
ای همــه خورشـیــد تـو و خـاک تـو بــاران همه تو
شــور تــو آواز تـویــی ، بــلـــخ تــو شـیــــراز تـویـی
جـاذبـه‌ی شـعــر تــو و گــوهـــر عــرفـــان همه تو
تـا بـه کجــایم بـری ای جذبـه‌ی خـون ، ذوق جنون
سلسله بر جـان همه من، سلسله‌جنبان همه تو

آواز امید
مقام اصفهان
شعر: ابوسعید ابوالخیر

دل جای تو شد وگرنه پرخون کنمش
در دیـده تویـی وگرنه جیحـون کنمش
امیــد وصــال تـوسـت جــان را ور نـه
از تــن به هــزار حیـلــه بیرون کنمش

پنهان چـو دل
مقام اصفهان
موسیقی: سهراب پورناظری
مـلـــودی: سهراب و تهمورس پورناظری
شعر: حضرت مولانا

ای بـا مـن و پنهــان چـو دل از دل سلامت می‌کنم
تـو کـعبــه‌ای هــر جــا روم قصــد مقـامــت می‌کنم
هـر جـا که هستــی حاضــری از دور در ما ناظــری
شب خانه روشـن می‌شود چون یاد نامت می‌کنم
در هــوش تـو، در گــوش تـو وانـدر دل پـرجــوش تو
این‌ها چه باشد تو منی ویـن وصف عامـت می‌کنم
گــه هـمچـو باز آشـنـــا در دسـت تـــو پـر مـی‌زنـم 
گــه چون کبوتر پــرزنـــان آهـنــگ بـامـــت مـی‌کن