۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

آرزو


شده تا الآن کاری رو تو دستتون داشته باشید و زودتر از موعد مقرّر تمومش کرده باشید و کارِ خاصّ دیگه‌ای نداشته باشید.
شده بعد از این که کار شما تموم شد، کار بقیه تموم نشده باشه و شما ول بچرخید و بقیه شما رو نگاه کنن و بگن که کوفتت بشه.
شده چون کارِتون تموم شده، تا لنگ ظهر بخوابید و وقتی بلند شدید برید دانشگاه و ول بچرخید و اینترنت‌بازی کنید وبلاگ‌گردی کنید و فیلم دانلود کنید و با بچه‌ها اختلاط کنید.
شده وقتی دور زدنتون تموم شد، برید سر کلاس و با روحیه‌ای خوب و با سرخوشی ناشی از پایین گذاشتن یه بار سنگین از روی دوشتون، به بچه‌های مردم لبخند بزنید و درس بدید.
شده بعد از اتمام کلاس و از روی بیکاری به دوستانتون زنگ بزنید و احوالشون رو بپرسید و قرار مسافرت رفتن رو باهاشون بذارید.
شده بعد از زنگ زدناتون، بیایْد خوابگاه و با دیدن بچه‌هایی که مشغول کار کردن روی پروژه‌هاشون هستن، به ریششون بخندید و تلویزیون رو روشن کنید و فوتبال ببینید.
شده تا حالا به دلیل نداشتن کار، بعد از دیدن فوتبال، بدون هیچ نگرانی یه فیلم با کیفیت توپ ببینید و لذتشو ببرید.
شده تا حالا بعد از انجام این همه کار فرح‌انگیز، موقع خوابیدن به این فکر کنید که فردا چه کار‌هایی از این جنس می‌تونید انجام بدید.
مطمئنم که نشده چون هیچ کدم از این اتفاق‌ها تا حالا برای من نیفتاده و بعد از این هم مسلماً نمی‌افته اما چه اشکال داره مگه نه اینکه از قدیم گفتن: "آرزو بر جوانان عیب نیست".