۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

نمایشگاه


اپیزود چهارم-روز سوم، چهارشنبه
رفتیم نمایشگاه اون هم از نوع کتابش. با هزار بدبختی بن کتاب گرفتیم که با شیوه‌ای کاملاً احمقانه ارائه می‌شد. در واقع چاهی بود که یه احمق توش یه سنگ انداخته بود و حالا همه سعی می‌کردن درش بیارن که البته موفق نشدن. جیب‌هامون خالی شد. امیدوارم بجاش کلّمون پر بشه، نمی‌دونم از چی اما خداکنه از مزخرف پر نشه.
نکته جالب تو نمایشگاه زیاد بود که بعد از اتمام این روایات اپیزودیک سعی می‌کنم بنویسمشون.