۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

كتاب سوم



نوشته احمد دهقان
انتشارات سوره مهر
قيمت كتاب : 2900 تومان
تعداد صفحات: 224 صفحه
1375
داستان مربوط مي شه به ناصر، جواني كه با وجود نارضايتي خانواده اش به جنگ برمي گرده تا در يك عمليات كه در پيش دارن شركت كنه. عامل حركت و غلبه بر ترديدهاش هم، دوستش عليه كه مياد دنبالش تا با هم برن جبهه. با ورودشون به جبهه با ساير رفقاشون و شرايط اونها آشنا مي شيم. گروه كم كم آماده عمليات مي شن، و در عين حال داستان از زبان ناصر نقل مي شه.
داستان حالت كاملا واقعي داره و خيلي وارد احساسات حاجي و سيد گونه نمي شه. اشكال داستان در توضيحات بيش از حد در مورد موقعيت مكاني و فضاي جبهه ست كه آدم رو گيج مي كنه.
اين كتاب برنده جايزه بيست سال داستان نويسيِ چهارمين دوره انتخاب كتاب سال دفاع مقدس و بيست سال ادبيات پايداري شده.
من با احمد دهقان از فيلم پاداش سكوت با بازي پرويز پرستويي آشنا شدم كه از روي يكي از كتاب هاش ساخته شده.
كلا كتاب بدي نبود، به يك بار خوندنش مي ارزه.

قسمتي از كتاب:
ديوانه وار مي دوم طرف علي، گويي در آسمان هستم و بر روي ابرها پا مي گذارم و هرگز به او نخواهم رسيد؛ از بس كه اين راه طولاني مي شود. سگي شده ام كه در دشتي له له مي زندو به سوي نقطه اي مي دود. نيمه جان مي شوم، به او مي رسم و بالاي سرش مي ايستم. اين نگاه هراسناك علي است كه چشم دوخته به من. مي نشينم. تانك از روي كمر او رد شده. هنوز شاهرگش دل دل مي كند و چشم چپش مي پرد. او نصف شده؛ نصفِ نصف. سرش را در بغل مي گيرم. از كمر به بالايش در در بغل من است و از كمر به پايين، در رد شني تانك پخش شده. بوي خون از پايين تنه اش برمي خيزد و بخار پيچ و تاب مي خورد و رو به آسمان مي رود. خون سرخ خوش رنگي رو زمين پخش شده. در چهره اش خيره مي شوم.

كتاب دوم



منِ او
انتشارات سوره مهر
قيمت كتاب : 5500 تومان
تعداد صفحات: 421 صفحه
1378
منِ او
نوشته رضا امير خاني
انتشارات سوره مهر
قيمت كتاب : 5500 تومان
تعداد صفحات: 421 صفحه
1378 داستان در مورد زندگي علي فتاح، از كودكي تا زمان مرگه. از سال هاي ابتداي قرن 14 شمسي تا سال هاي بعد از جنگه. داستان قشنگ و زيباييه  و در عين طولاني بودن آدم رو خسته نمي كنه. داستان شخصيت هاي زيادي داره اما با اين حال آدم گيج نمي شه و شخصيت ها رو گم نمي كنه. شيوه روايتش خيلي جالبه، در واقع دو نفر داستان رو تعريف مي كنن، يكي سوم شخص و يكي اول شخص. فصل بندي جالبي داره با نام ...من و ...او كه فصول من از نگاه سوم شخص و فصول او از نگاه اول شخص.
به قول دوستان وبلاگي، اين رمان نهايت داستان عاشقانه بچه مثبت هاست. با خوندن اين داستان قسمت بچه مثبت وجودم ارضا شد. اين داستان رو يكي از دوستانم با عنوان پرفروشترين رمان ايراني بهم معرفي كرد، الان هم از خوندنش پشيمون نيستم. شما هم بخونيد پشيمون نمي شيد.
قسمتي از كتاب:
هوا تاريك بود. پشت طاق ضربي بازارچه اسلامي، پشت گاري لبو فروش، جمعي نشسته بودند. چراغ زنبوري لبو فروش روشن بود. قيافه هاي جمع، سايه روشن معلوم بود.انگار در نور چراغ استتار كرده بودند. موسا ضعيف كش كارد بلندي را به مصقل دستي مي كشيد. خون خودش را مي خورد. مشهدي رحمان دقيقه به دقيقه بلند مي شد . سر بازارچه را مي رفت. برمي گشت و مي گفت :(خبري نيست..)). كارگر كرد، به به لبو فروش در پوست كندن چغندرها كمك مي كرد. كريم تند تند بشقاب لبويش را نو مي كرد:(( خفه شديم از بس چغندر پخته خورديم...پس اين عزب اوغلي چرا نيامد؟ كارگر كرد گفت:
صبر!
نعمت گاوسوار هم سري تكان داد. ايستاده بود و به بيلش تكيه داده بود. به كريم نگاهي كرد و گفت:
اللهم بير بير! چه خبرته! يكي يكي بخور!
حسن جهنمي مدام به لبو فروش مي گفت:
بابا! آتشش رو زياد كن! يخه! دهن آدم مي چاد...
از روي آتش دان، لبوهاي داغ را كه از روي شان بخار برمي خواست، برمي داشت و همان جوري داغ داغ توي دهانش مي گذاشت. لبوفروش پاك متعجب شده بود. او كه با انبر لبوها را برمي داشت و روي سيني مي گذاشت. دستش مي سوخت. اما حسن جهنمي انگار نه انگار. مدام غر مي زد كه :
بابا! اين ها يخ كرده! آتشش را زياد كن...
همه نگران و مضطرب بودند. عاقبت علي سكوت را شكست.